• امروز : پنج شنبه - ۹ فروردین - ۱۴۰۳
  • برابر با : Thursday - 28 March - 2024
روایت «ولی اله غفاری» از 17 سال اسارت در اسارتگاه رجوی

چیزی به نام زندگی در فرقه رجوی وجود نداشت

  • کد خبر : 33864
  • 31 مارس 2022 - 11:09

«ولی اله غفاری» عضو  نجات یافته از فرقه رجوی از ۱۷ سال اسارت خود در این فرقه روایت کرد.

به گزارش فراق، خلاصه‌ای از آنچه بر این عضو کنونی انجمن نجات مرکز البرز در اسارت فرقۀ رجوی گذشته است را در زیر می خوانید:

چشمانم را که باز کردم، خودم را روی تختی در بیمارستانی نظامی مربوط به ارتش عراق یافتم. از ناحیه صورت و دست و پا و کمر مجروح شده بودم. پرده گوشم هم پاره شده بود. مدتی گذشت تا به خاطر بیاورم چه حادثه ای مرا به آنجا کشانده بود. صدای موشک و سنگر و .. .

سال ۱۳۶۶ بود و من در لشگر ۱۶ زرهی قزوین مشغول گذراندن دوره خدمت سربازی بودم. این دوران مصادف شده بود با صدور قرارداد ۵۹۸ شورای امنیت سازمان ملل برای پایان دادن به جنگ ایران و عراق. مجروح شدن من به واسطه حمله نظامی غافلگیرانه سازمان تروریستی مجاهدین خلق اتفاق افتاد. و بعد هم که مجروح و بیهوش به اسارت نیروهای فرقه مجاهدین خلق در آمدم. اینجانب ولی اله غفاری با ۱۷ سال اسارت در فرقه در بدو اسارتم که به دلیل آسیب های جدی و شکستگی استخوان های بدن توان هیچگونه حرکتی نداشتم با مداواهای ناقص روانه قرارگاه اشرف شدم.. از آنجائی که اینجانب اسیر جنگی بودم و طبق کنوانسیون های بین المللی همچون کنوانسیون ژنو امتیازاتی از قبیل دیدار با نماینده کمیته بین المللی صلیب سرخ جهانی شامل بنده می گردید همیشه در انتظار نمایندگان صلیب بودم اما مسئولین فرقه به دستور شخص مسعود رجوی و هماهنگی با ارتش بعثی عراق، من و دیگر اسیران جنگی را از چشمان صلیب سرخ پنهان می نمودند.

 در این ۱۷ سال اسارت هرگز اجازه ارتباط تلفنی با خانواده ام نداشتم و خانواده ام نیز هیچگونه اطلاعی از سرنوشت من نداشتند. در قرارگاه های متعدد فرقه در شهرهای مختلف عراق که اهدائی دولت صدام به رجوی بود سازماندهی و به عنوان راننده خودروهای سنگین همچون تریلر و لودر به کار گرفته شده بودم و شبانه روز مجبور به کارهای طاقت فرسا در سرما و گرمای خاص عراق بودم. روزگار را در قرارگاه های فرقه با شکنجه های جسمی و روحی میگذراندم و به دلیل کارهای سنگین ۲ بار تاندون پایم پاره شد و یکبار تحت عمل جراحی آپاندیس قرار گرفتم. شکنجه های جسمی با اهرم کار از یک طرف و فشارهای روحی توأم با فحش و ناسزا در نشست های تشکیلاتی از طرفی دیگر من را به ستوه آورده بود. در فرقه زندگی اهمیت و وجود نداشت، زنده بودن اهمیت داشت آنهم با اطاعت بی چون و چرا. سرانجام در سال ۱۳۸۲ با حمله نظامی ائتلاف به کشور عراق و سقوط صدام از تشکیلات فرقه رجوی فرار کردم و خودم را به مقر نیروهای آمریکایی مستقر در نزدیکی قرارگاه اشرف رساندم و به ۱۷ سال اسارت پایان دادم و پس از مدتی از طریق هماهنگی صلیب سرخ با دولت ایران به میهن عزیز بازگشتم و در حال حاضر در کنار همسر و ۲ فرزندم زندگی موفقی دارم.

انتهای پیام

لینک کوتاه : https://feraghnews.ir/?p=33864