• امروز : چهارشنبه - ۵ اردیبهشت - ۱۴۰۳
  • برابر با : Wednesday - 24 April - 2024

چشم‌اندازی جدید در انجمن نجات

  • کد خبر : 32827
  • 16 ژانویه 2022 - 10:41

انجمن نجات در گذار از یک مرحله زمانی دیگر و با اتخاذ شیوه ها و تاکتیک های جدید متناسب با این مرحله در صدد است چشم انداز جدید دیگری را در کنار خانواده ها رقم بزند.

به گزارش پایگاه خبری-تحلیلی فراق، علی اکرامی از انجمن نجات مرکز خوزستان با نگاهی به سوابق فعالیت‌های انجمن نجات و رشد و شکوفایی آن در گذر زمان، نوشته است:

۲۹ اسفندماه ۱۳۸۱ حمله ائتلاف بین الملی به رهبری آمریکا به عراق آغاز شد. علی رغم اینکه پرچم های سفید و آرم های سازمانی در تمامی قرارگاه های اشرف افراشته شده بود، چندین قرارگاه مورد هدف هواپیماهای ائتلاف قرار گرفت و تعدادی کشته شدند. مدتی قبل از تهاجم نظامی آمریکا، رهبری مجاهدین خلق با این توجیه که شرایط برای انجام عملیات فروغ ۲ آماده است نیروهایش را به همراه ادوات جنگی به منطقه مرزی ایران در منطقه خانقین فرستاد تا بزعم خودشان همزمان با حمله نظامی آمریکا آنها هم به داخل اراضی ایران نفوذ و عملیات آزاد سازی را آغاز نمایند.

اعضای ساده لوح وعده های مسئولین و فرماندهانشان را باور کرده بودند و باز هم شور و شوق بازگشت به ایران و دیدار با خانواده در دلهایشان زنده شده بود. روزهای سختی در منطقه مرزی بر آنها می گذشت. یک ماه دیگر تا سال جدید باقی مانده بود و هر یک از اعضا در خلوت و باور ساده و صادقانه خود برنامه ریزی کرده بودند که مراسم سال تحویل را بر سر سفره هفت سین در کنار خانواده خواهند بود.

مواد غذایی جیره بندی شده بود. گرمای هوا رفته رفته از راه می رسید و فرماندهان به طور روزانه نقشه عملیات و طراحی های انجام شده را روزمره با اعضا تمرین می کردند. همه منتظر فرمان پیشروی از سوی مسعود و مریم بودند. فرماندهان گاه و بیگاه خبرهایی از حمله هواپیماهای نظامی به محل استقرار مسعود و مریم را به گوش اعضا می رساندند تا با ایجاد نگرانی کاذب به آنها تلقین کنند فقط آنها نیستند که تحت فشار نیروهای ائتلاف هستند و سختی ها را تحمل می کنند. زرهی ها با برگ های درختان استتار شده بود و هر چند نفر در یک سنگر مستقر شده بودند.

مستمر خبرهای بدی از اوضاع جنگ و شکست نیروهای عراقی می رسید. در حالی که نیروهای ارتش عراق در منطقه بصره در حال جنگ با نیروهای ائتلاف بودند، خبر رسید که فرودگاه بغداد به تصرف تفنگداران آمریکایی در آمده و تانک های آمریکایی در حال پیشروی به سمت شهر بغداد از ناحیه پل دجله هستند. از طرف فرماندهان خبرهای سانسور شده و کوتاه که عمدتا سعی در عادی نشان دادن اوضاع و بسود عراق بود به اعضا می رسید. رفته رفته بعضی از نفرات که مخفیانه از قبل رادیو داشتند اخبار صدای بی بی سی و آمریکا را برای شنیدن اخبار کامل و دقیق تر استفاده می کردند. نیمی از شهرهای عراق به تصرف ارتش آمریکا در آمده بود و مسولین عراقی از دسترس خارج و مخفی شده بودند.

هنوز خبری از فرمان پیشروی و شروع عملیات فروغ ۲ نبود! در چنین شرایطی در محفل های کوچک تر برخی از اعضا خبرهایی را از شروع بکار رادیویی بنام نجات دادند که بعضا نفرات در نیمه های شب از سنگرها خارج می شدند و در پناه درختان به صدای این رادیو که از فرکانس موج کوتاه پخش می شد گوش میدادند. در یکی از شب ها که در سنگر دراز کشیده و به خودمان و سازمان در صورت سرنگونی صدام فکر می کردم یکی از بچه ها آرام به سنگرم نزدیک شد و گفت خوب گوش کن ببین کی داره از رادیو نجات خطاب به ما پیام می دهد. رادیو را به گوشم چسباندم صدایش برام آشنا بود ولی برای اطمینان بیشتر منتظر ماندم تا خودش را معرفی کند که گفت من بابک امین هستم. از تعجب نزدیک بود شاخ در بیاورم! بابک امین در قرارگاه سوم با اسم مستعار عباس و اهل اصفهان بود که هنوز و علیرغم گذشت سالیان لهجه شیرین اصفهانی اش را با خود داشت. وی برای انجام عملیات داخل به ایران فرستاده شده بود.

قبل از اعزام او، رقیه عباسی فرمانده قرارگاه سوم در نشست عمومی قرارگاه گفته بود ما معمولا افرادی را برای عملیات به داخل می فرستیم که به اصل پایبندی اش به انقلاب خواهر مریم اطمینان کامل داشته باشیم و صد در صد در مورد او به یقین برسیم که حتی در قلب خاک و ملا دشمن مظاهر زندگی عادی و بخصوص جنس مخالف روی او تاثیری نداشته باشد که عباس یکی از همین بینه های انقلاب خواهر مریم است که نگرش جنسیت را در خودش حل کرده است.

مدتی بعد ازاعزام عباس در داخل تشکیلات اعلام شد که عباس به هنگام درگیری با نیروهای اطلاعات بعد از مقاومت جانانه و کشتن تعدادی از نیروهای امنیتی قهرمانانه به شهادت رسیده است! اکنون این عباس بود که از طریق رادیو به ما پیام می داد و از ما می خواست که از مناسبات رجوی فرار کنیم. عباس می گفت برخلاف تبلیغات مسئولین سازمان او به هیچ وجه درایران شکنجه نشده بلکه به وی فرصتی دیگر برای زندگی داده شده است.

در ادامه شب های بعد صدای خانم ها حوری شالچی و مرجان ملک بگوش ما رسید. مرجان ملک همان عضوی بود که در سازمان به هنگام یکی از نشست ها عکس هایی در تجلیل از مقاومت حماسی و شهادت او در هنگام درگیری با نیروهای امنیتی در سالن زده بودند و مسعود و مریم به محض ورود به سالن به سمت عکس وی رفته و نسبت به آن ادای احترام کردند. اکنون این مرجان شهید قهرمان بود که در نیمه های شب و در خلوت سنگر از طریق رادیو نجات با ما سخن می گفت و از ما می خواست به هر ترتیب از مجاهدین خلق جدا شویم و از خیانت های مسعود و مریم در حق خودش و دیگر اعضا صحبت می کرد. آن شب برای نخستین بار با انجمن نجات آشنا میشدم.

بعد از سالیان بی خبری و قطع با دنیای خارج از مناسبات شنیدن صدای رادیو نجات یک تحول بی سابقه ای بود که در اوج هیجانات و استرس و شرایط غیر نرمال و در یک منطقه نظامی صورت می گرفت. تعدادی از اعضایی که در جریان جنگ ایران و عراق اسیر و بعد به توسط مجاهدین خلق به گروگان گرفته شده بودند، چند دستگاه رادیو کوچک با خود بهمراه داشتند که اخبار تحولات جنگ نیروهای ائتلاف با عراق را دنبال می کردند. بهم ریختگی شرایط و عدم انسجام تشکیلات و پراکندگی جغرافیایی محل استقرار یکانها و از همه مهم تر قطع ارتباطات فرماندهی باعث شده بود که نیروها از آزادی عمل بیشتری برخوردار شوند و تحت همین شرایط رابطه های غیر تشکیلاتی و محفلی بین اعضا شکل گرفته بود و وسایلی همانند رادیو که تا قبل از این ممنوع بود در دسترس اعضا قرار گرفته بود.

چند روزی موضوع صحبت های اعضای سابق که برای عملیات به داخل کشور فرستاده شده بودند و بعد دستگیر شدند نقل محافل اعضا بود. آنها دریافته بودند که فرماندهان تا کنون در رابطه با وضعیت این اعضا به آنها دروغ گفته بودند و آنها نه تنها حماسه نیافریده و شهید نشده بودند! بلکه بعد از دستگیری ماهیت مجاهدین خلق را شناخته و از آنها ابراز انزجار می کردند.

رفته رفته و بعد از اینکه مشخص شد نیروهای عراقی توان مقابله با نیروهای ائتلاف را ندارند و ارتش در حال تسلیم و متلاشی شدن است، فرماندهان بالای مجاهدین خلق هم صحنه را ترک کردند. زنان فرمانده با لباس های زنان محلی گریخته و دیگر خبری از فرمان پیشروی و شروع عملیات فروغ دو نبود! مسعود رجوی از مقابل دیدگان ناپدید و مریم به همراه تعداد زیادی از مسئولین به اردن گریختند. موضوعی که از اعضا مخفی کرده و در جریان دستگیری او در ۱۷ ژوئن افشا گردید.

چند روز بعد از اعلام سقوط بغداد و سرنگونی صدام، ارتش آمریکا نیروهای مجاهدین خلق را محاصره کرده و آنها را به مقرهای خودشان انتقال دادند. خلع سلاح مجاهدین خلق و مصاحبه های وزارت خارجه با اعضا و متمرکز کردن تمامی اعضا در پادگان اشرف از رویدادهای بعدی بود که تاثیر زیادی در جدایی اعضا داشت. همزمان با افزایش تعداد جدا شدگان، ارتش امریکا محلی را در اطراف پادگان اشرف بنام تیف برای اعضای جداشده در نظر گرفت. مهم ترین اتفاق در جریان مصاحبه وزارت خارجه آمریکا با اعضای جداشده هنگامی اتفاق افتاد که علیرغم توصیه ها و گاها التماس های مسئولین مجاهدین خلق که از اعضا می خواستند در مصاحبه از مواضع آنها حمایت کرده و به هیچ وجه خواهان جدایی نشوند، ولی اعضا به محض اینکه با کارمندان وزارت خارجه مواجه میشدند درخواست جدایی می دادند و دیگر به پادگان اشرف بر نمی گشتند که این وضعیت تاثیرات خیلی مثبت بر دیگر اعضا داشت.

در عرض مدت کوتاه بیش از ۳۰۰ نفر از تشکیلات جدا و به کمپ آمریکایی ها آمدند. در کمپ، اعضا برای نخستین بار آزادی و مناسبات دنیای آزاد را تجربه کردند. در کمپ آمریکایی ها بار دیگر نام انجمن بر سر زبانها افتاد. تعداد زیادی از اعضای جداشده که قبل از آن به ایران بازگشته بودند با دیگر اعضا تماس می گرفتند و آنها را از واقعیت های زندگی در ایران و موضع دولت ایران در قبال اعضای جداشده آگاه می کردند.

در چادرهای مخصوص، ماهواره راه اندازی شد و اعضا می توانستند کانال های تلویزیون های ایران و بخصوص مسابقات فوتبال را تماشا کنند. بعد از بازگشت اعضا به ایران خانواده های دیگر اعضا که هنوز در اسارت مجاهدین خلق بودند به دیدار آنها می آمدند و جویای احوال سلامتی فرزندانشان میشدند. شنیدن خبر سلامتی اعضا برای خانواده هایی که سالیان کوچک ترین اطلاعی از وابستگان خود نداشتند شور وشوق جدیدی در خانواده ها ایجاد کرد و باعث احیا و امیدواری آنها شد. دیدن وضعیت خانواده ها و بخصوص اشک شوق پدران و مادران سالخورده اعضای جداشده بازگشتی را ترغیب و متقاعد کرد که می بایست برای خوشحالی خانواده ها دست به یک کار عملی مشخص بزنند و از همین جهت به انجمن نجات پیوستند تا در قالب یک تشکیلات مردم نهاد و منسجم فعالیت جدیدی را برای آزادی دیگر اعضا شروع کنند.

آنها اگر چه خودشان به دلیل اسارت سالیان در مناسبات مجاهدین خلق در یک عقب ماندگی مفرط اجتماعی و معیشتی به سر می بردند و نیاز بود وقت خودشان را صرف پرداختن به امور اقتصادی خانواده ی خود نمایند ولی عمق تعهد و دلسوزی و احساس مسئولیت شان نسبت به سرنوشت دوستان سابق و همچنین درد و رنج ناشی از سالیان بی خبری خانواده ها از عزیزانشان آنها را بر آن داشت تا در خانواده بزرگ انجمن نجات به مبرم ترین مسئولیت انسانی خود قیام کنند و بدین طریق به نقطه امید و اعتماد خانواده ها تبدیل شدند.

انجمن نجات در طی سالیان به عنوان مشاورین امین که به لحاظ روان شناسی فرقه ای و اشراف به تکنیک ها و روش‌های مجاب سازی و مغزشویی اعضا تبحر خاصی دارند، به همراه خانواده ها بارها در مقابل پادگان اشرف حاضر شدند تا بتوانند با تاثیر گذاری بر روند جدایی اعضا آنها را آزاد و به کانون گرم خانواده برگردانند. این انجمن بعد از انتقال اعضا به آلبانی کماکان همان مسئولیت را البته در شکل و شرایطی متفاوت و در کنار خانواده ها انجام می دهد.

علی‌رغم انتقال اعضا از شرایط نا امن آن دوره عراق و خوشحالی و امیدواری خانواده ها به حضور عزیزانشان در یک کشور اروپایی که آزادی عمل بیشتری را نوید می داد، متاسفانه به دلیل لابی های مجاهدین خلق و چتر حمایتی آمریکا و تامین منابع مالی از جانب شیوخ سعودی دست آنها را برای ارتباط با وابستگان خود بست و خانواده ها همچنان از تماس و دیدار با عزیزانشان محروم هستند.

ولی اتفاقات خوش آیند ماههای اخیر و تشکیل انجمنی بنام آسیلا که کاملا قانونی و رسمی با تلاش های اعضای جداشده در آلبانی و برخی از وکلای بشردوست آلبانیایی بار دیگر امید را به خانواده ها برگرداند. خانواده ها به عینه و در ضمن تماس تصویری با مدیران و اعضای این انجمن دریافتند که چشم انداز حضور آنها در آلبانی نزدیک است و در این راستا انجمن نجات در گذار از یک مرحله زمانی دیگر و با اتخاذ شیوه ها و تاکتیک های جدید متناسب با این مرحله در صدد است چشم انداز جدید دیگری را در کنار خانواده ها رقم بزند. چشم اندازی که لاجرم با حضور خانواده ها در کشور آلبانی و دیدار محتمل با عزیزانشان به تحقق خواسته های دیرین آنها یعنی انتخاب آزاد مسیر زندگی منطبق با منشور حقوق ملل شهروندی راه خواهد برد. آنها در این مسیر انجمن نجات را در کنار خود خواهند داشت.

انتهای پیام / فراق

لینک کوتاه : https://feraghnews.ir/?p=32827