• امروز : جمعه - ۱۰ فروردین - ۱۴۰۳
  • برابر با : Friday - 29 March - 2024

جانعلی علیمردانی، پدر یکی از اسیران فرقه رجوی: پسرم همت کن و برگرد که با آغوش باز منتظرت هستیم

  • کد خبر : 21786
  • 11 آگوست 2019 - 11:59

جانعلی علیمردانی، پدر یکی از اسیران فرقه رجوی، از سال ها بی قراری و چشم انتظاری خود سخن گفت.

به گزارش فراق، به نقل از انجمن نجات مرکز تهران، سخنان پدر مجتبی علیمردانی را در زیر می خوانیم:

مجتبی در ۱۸ سالگی به سربازی اعزام شد. هجده ماه در جبهه خدمت کرد. هر دو ماه، پانزده روز به مرخصی می آمد. در فکه خدمت می کرد. آخرین باری که به مرخصی آمد گفت: «بابا من دارم می روم و آمدنم مشکل است.» پرسیدم مشکلت چیست؟ گفت:« من هجده ماه خط مقدم بوده ام از این به بعد می آیم پشت خط و مرخصی کمتری دارم. »
بعد از آن تا مدتی نامه هایش به ما نمی رسید. هر چه نامه دادیم جواب نیامد. در زمان مبادله اسرا، روزی من به صدا وسیما رفتم و گفتم چرا بچه های ما نیامده اند؟ گفتند ما از اسارت یا مفقودی ایشان اطلاع دقیقی نداریم. چند سال طول کشید تا مطلع شدیم که پسرم در عراق است. در سال ۸۲ پسر دیگرم گفت پدر فردا جلوی سفارت انگلیس تجمع است، برو ببین از برادرم خبری به دست می آید؟ آنجا که رفتیم دیدیم حدود ۶۰۰ نفر تجمع کرده اند. سؤال کردم، گفتند ما دنبال مشخص شدن وضعیت فرزندانمان هستیم، اینجا آمده ایم که از خواسته ما مطلع شوند.
پس از پیگیری های زیاد مطلع شدیم که فرزندمان زنده است ولی در پادگان اشرف در عراق است.
اوایل که سازمان مجاهدین خلق به خانواده ها اجازه ی ملاقات می داد ما از حضور فرزندمان در عراق مطلع نبودیم بنابراین نتوانستیم از این فرصت استفاده کنیم. من و همسرم از زمانی که پسرم برای آخرین بار به جبهه رفت او را را ندیده ایم.
از سال ۸۲ همسرم وقتی شنید که پسرمان در کمپ اشرف است خودش را باخت و از شدت ناراحتی بیمار شد و سال هاست که چشم انتظار آمدن مجتبی می باشد. وقتی من برای ملاقات پسرم به عراق رفتم مادرش به من گفت دست خالی برنگرد و مجتبی را بازگردان. متأسفانه من هم موفق به دیدار پسرم نشدم. سه بار به عراق رفتم ولی سران فرقه اجازه ی دیدار ندادند. بعدها گفتند که پسرم به آلبانی منتقل شده است و اینک هم که در آلبانی است خبری از سلامت و احوال او نداریم.

پیام آقای جانعلی علیمردانی به فرزندش مجتبی علیمردانی:
پسر جان چه چیزی باعث شد که بعد از ۱۸ ماه خدمت به کشور، به دام فرقه بیافتی؟ من در زمان مبادله اسرا منتظر بازگشتت بودم. چه باعث شد که شما از پدر و مادرت دل بکنی؟ من و مادرت چشم انتظارت هستیم. از سلامتی ات به ما خبر بده. مادر شما بیمار است. کوچکترین خبری از شما می تواند حال مادرت را بهبود بخشد. مگر مادرت نه ماه تو را در شکم خود پرورش نداده و از شیره  جان خود تو را تغذیه ننموده که او را در فراق نگه داشته ای. خبری از شما به ما جان می بخشد. پسرم همت کن و بازگرد که با آغوش باز منتظرت هستیم. سه برادر و سه خواهرت آرزوی دیدارت را دارند. نگران زندگی در ایران نباش، شرایط زندگی خوب را برای شما فراهم می کنیم.

انتهای پیام

لینک کوتاه : https://feraghnews.ir/?p=21786