• امروز : جمعه - ۱۰ فروردین - ۱۴۰۳
  • برابر با : Friday - 29 March - 2024

روایت عبدالحمید رئوفیان از عملیات «فروغ جاویدان»

  • کد خبر : 16253
  • 30 جولای 2018 - 11:24

تاریخ همیشه نشان داده که خیانت و عصیان جایی نداشته و فرد خیانتکار همیشه مورد غضب خداوند و همچنین انسانهای آزاده قرار می گیرد.

در مورد سازمان ضد بشری مجاهدین نیز این بحث صدق می کند که این فرقه غیر اخلاقی و غیر انسانی با وجود حمایتهای همه جانبه حامیان تروریست و بخصوص صدام ملعون نتوانست در عملیات غیر مهندسی شده مرصاد که خود فروختگان رجوی آنرا با نام فروغ جاویدان می شناسند پیروز میدان باشد و این ارتش و نیروهای مردمی و نظامی بودند که پیروز میدان شدند .

شکست در عملیات مرصاد مصداق بارز آیه ۱۴ از سوره توبه می باشد که خداوند در آن می فرماید : «با اینها ( دشمنان ) بجنگید ، من اینها را به دست شما عذاب می دهم و دل های مومن را شفاء می دهم و به شما پیروزی می دهم.»

عبدالحمید رئوفیان یکی از اسیرانی می باشد که در جریان خدمت سربازی به دست سران فرقه رجوی اسیر گردید و وی از جمله نفراتی بود که سرکرده سازمان او را با دروغ و تزویر به عملیات فروغ جاویدان برد که ماجرا را از قول خود او می خوانید .

وی با کشیدن آهی اینگونه جواب می دهد: در سال ۱۳۶۷ به اسارت منافقین در آمدم و تقریبا دو ماهی در پادگان نظامی اشرف بودم که یک روز همه نفرات اسیر مانند خودم را در میدان پادگان اشرف جمع نمودند و فردی که نام مستعارش عادل بود شروع به سخنرانی نمود که ایران و عراق دارند آتش بس می کنند و ما می خواهیم از این فرصت کوتاه استفاده نموده و به ایران حمله کنیم و همه شما مطمئن باشید که پیروزی از آن ماست و ما قوی هستیم و هر کدام از شما نیز در این عملیات شرکت داشته باشد تا هر کجا که خواست او را می فرستیم و چون در آن زمان تمام فکر و ذکر ما رفتن به خارج بود. آنها از این موقعیت استفاده نمودند و چند روز با همین وعده هایی که بعدا مشخص شد تماما دروغی بیش نبوده ذهن ما را آلوده کردند و همه اسیران جنگی را که در اختیار داشتند با همین ترفند به عملیات مرصاد کشاندند.

من که در حال و هوای خارج شدن از این اردوگاه بودم و وعده خارج رفتن نیز به ما داده شده بود ، بنابراین تصمیم گرفتم به آنها جواب مثبت بدهم و با خودم گفتم که در این عملیات شرکت می کنم و بعد به خارج رفته و زندگی برای خودم مهیا می نمایم و این نیز یک فریب دیگر از رجوی بود .

بعد از ثبت نام برای شرکت در عملیات مرصاد چند روزی به ما آموزش نظامی و کار با تفنگ دادند و پس از گذراندن این مرحله به ما نارنجک و تفنگ دادند و در همین حین نیز تعداد قابل توجهی ( ۱۵۰۰۰ هزار نفر ) از خارج آوردند که به آنها دم فروغی می گفتند و هیچ گونه آشنایی با جنگ و تفنگ نداشتند و آنها را با همان وعده های دروغینی که به ما داده بودند، این چنین گول زده بودند که بیشتر آنها نیز از افراد جوانی بودند که میلیشیا می نامیدند و در عرض دو ساعت به آنها تیراندازی و آموزش نظامی دادند که فرد هیچ گونه آشنایی قبلی نیز نداشت و خام خام بود .

بعد از آنکه به همه سلاح و نارنجک و جیره غذایی و آب دادند ، همه را سوار ماشین نمودند و من راننده جیب دوشکا بودم و به ستون شده و حرکت نمودیم و از جلوی جایگاهی که برای مسعود رجوی خائن و زن جانی او درست کرده بودند عبور کردیم که البته بعد از این به اصطلاح رژه بسیاری از خودروهای نظامی فرقه یکی پس از دیگری خراب می شد و می ماند و نمی توانست به مسیر ادامه دهد.

اکثر ادوات جنگی اهدایی صدام ملعون به سازمان ضد بشری مجاهدین از گردونه لجستیکی خارج شده بودند و در مسیر یکی پس از دیگری مستهلک می شدند که به هر ترتیبی که بود سران فرقه رجوی خود را به مرز کشورمان رساندند و از قبل نیز مثلا تیپ ها تقسیم شده بود و قرار بود یک تیپ به کرمانشاه و یکی دیگر به اسلام آباد و کرند و غیره برود و هر تیپ که جایی را تصرف می کرد همانجا می ماند و تیپ بعدی که جایگزین می شد دوباره آن تیپ قبلی به راه خود ادامه می داد که ما در مسیر کرمانشاه که به اسلام آباد رسیدیم و از آنجا گذشتیم که به قول خودشان جلودار بودیم تا کرمانشاه را بگیریم .

در ادامه مسیر که از اسلام آباد گذشتیم، سلاح دوشکایی که من راننده بودم خراب شد و نتوانستیم آن را درست کنیم و من خودم عمدا به آن دست نزدم و به این ترتیب در همانجا تو مسیر ماندیم که کمک برسد و تجهیزات ما را تعمیر کند که یک دفعه هواپیماهای ایرانی بالا سر ما آمدند . من خودم را به زیر پلی که در آن نزدیکی بود انداختم که نیم ساعتی طول کشید تا بمباران آنها ادامه یابد و من از جای خودم تکان نخوردم. بعد از تمام شدن بمباران از مکان امنی که داشتم بیرون آمدم و صحنه ایی که می دیدم با چیزی که نیم ساعت پیش ناظر آن بودم کلا عوض شده بود و همه ادوات و نفرات تار و مار شده بودند و عملا چیزی از ماشینها باقی نمانده بود .همانجا دیدم که چطور وقتی نفرات از یکی از فرماندهان میدانی بنام محمود قائمشهر طلب نیرو می کردند او در جوابشان در بی سیم می گفت که هیچ نیرویی نیست و باید خودشان هر کاری که توانستند انجام دهند و ما نمی توانیم کمکی به شما برسانیم .

سران فرقه رجوی و عناصر کوردل در مقاطع گوناگون تاریخ همواره اسیر تحلیل و درک غلط رهبران خود بوده اند و همین غفلت آنان را می توان علت شکست آنها در عملیات مرصاد دانست که ادامه صحبتهای آقای رئوفیان گویای همین مطلب می باشد .

وی در ادامه می گوید که در ادامه مسیر که با باقی مانده نیروها انجام می شد و به سمت کرمانشاه بود ، تمامی ماشینها در یک ستون و آنهم با چراغهای روشن به راه خود ادامه می دادند و اصلا چیزی بنام تاکتیک وجود نداشت که با تیررس قرار گرفتن نیروی ارتش و سپاه تازه یادشان آمد که باید چراغها خاموش شود و داد می زدند چراغهای ماشینها را خاموش کنند که دیگر دیر شده بود و همه چیز بهم خورده بود و چون سران فرقه رجوی فکر می کردند که براحتی میتوانند شهر به شهر با استقبال مردم به تصرف خودشان ادامه داده و تا پایتخت بروند و برای چنین زمانهایی اصلا هیچ برنامه ای نداشتند. از طرفی همه چیز برعکس شد و همه نیروها از هم پاشیدند و هر کی به هر کی شد که سران فرقه تمام سعی خودشان را انجام دادند که بتوانند نیروها را جمع کرده و از یال بگذرند. در چارزبر گردنه حسن آباد گیر کردند و نتوانستند قدم از قدم بردارند و حتی یکی از ستونها که خواست از یال عبور کند. ضربه ای مهلک به آن وارد شد و تلفات خیلی سنگینی دادند و من خودم چون عقب بودم به من دستور دادند که بعضی از زخمیها را به قرارگاه «پ پ» ببرم که وقتی آنجا رسیدم با منظره دلخراشی روبرو شدم و آنجا زخمی های فراوانی بود که در قرارگاه افتاده بودند و در آنجا به من که مجروح ها را تحویل دادم گفتند که یک ساعت دیگر به سمت جلو حرکت می کنیم و بلافاصله اعلام کردن که حرکت به جلو منتفی شد و همه دارند بر می گردند. این یعنی شکست نیروها، که با بازگشت نفرات از جلو این نظریه من کاملا مشخص شد و وقتی با تعدادی از نفرات صحبت کردم گفتند که شکست سختی خوردیم و بیشتر از آن موقعی بود که داشتیم عقب نشینی می کردیم که نیروهای ایران برای ما کمین گذاشته بودند و ما را غافلگیر نموده و تلفات سختی به ما وارد کردند .

انتهای پیام / انجمن نجات مرکز گلستان

لینک کوتاه : https://feraghnews.ir/?p=16253

نوشته های مشابه

28مارس
تاکتیک فرقه رجوی درباره ماجرای کودک سربازان؛ نفی و لاپوشانی / دیدم مادرانی را که پنهانی می‌گریستند
روایت یک شاهد عینی از جنایت‌های فرقه ضدخانواده رجوی در حق کودکان اشرف

تاکتیک فرقه رجوی درباره ماجرای کودک سربازان؛ نفی و لاپوشانی / دیدم مادرانی را که پنهانی می‌گریستند

26مارس
اینجا آرام باشید و بیرون شورشی
مروری بر قوانین و استراتژی‌های رجوی ساخته

اینجا آرام باشید و بیرون شورشی